لینک دانلود کل کتاب 150 صفحه

لیرشاه را یکی از بزرگ‌ترین و ارزنده‌ترین تراژدی‌هایی که ویلیام شکسپیر نوشته‌است می‌دانند، که به احتمال زیاد در سال ۱۶۰۵ (میلادی) به دست او نوشته شده‌است.

شاه لیر داستان تضاد هاست . داستان عشق ,خیانت, رسوایی , بد ذاتی , ایمان , شرارت و ... .
انچه در کل داستان جالب است،خفتگی ذات اصلی انسان ها پشت نقاب ها و ماسک هایشان است و انچه در تمام داستان در برابر چشم رژه میرود صداقت است . صداقتی که در عصر یخبندان ما رنگ باخته است .
داستان از عشق پدر به فرزندانش شروع می شود و با خیانت فرزندان به پدر تمام می شود .
شکسپیر با نوشتن این نمایشنامه سعی داشته به ما بفهماند که بین شرارت و عطوفت و مهربانی تنها یک پله فاصله است و اینکه انسان ها هرکجا منافع شان در میان باشد حاضرند هرکسی را،حتی پدرشان را،فدایی کنند.

این کتاب می تواند پاسخی باشد به چرایی تمام خیانت های بشر.

شاه لير سه دختر دارد بنام‌های گونريل، ريگان و کوردليا. همانند اسطوره فريدون که پسران بزرگش سلم و تور بد هستند و ايرج پسر کوچک او نيک نهاد است، دو دختر بزرگ شاه لير، گونريل و ريگان، بد هستند و کوردليا دختر کوچک لير نيک نهاد می‌باشد. شکسپير در شاه لير درون لير را می‌کاود و او را بعنوان يک شاه نيک و آرمانی ولی نادان به ما معرفی می‌کند. لير در اين قطعه عظيم شکسپير بصورت دلقکی نادان خودنمايی می‌کند و جالب اينجاست که دلقک در اين نمايشنامه بيشتر از شاه واقع بينی دارد. نادانی لير در همان آغاز نمايشنامه آشکار می‌گردد. او می‌خواهد در زمان زندگی خويش سرزمين زير فرمانروايی خود را ميان سه دخترش تقسيم کند. با اينکه لير زمانی طولانی در مسند پادشاهی حکومت کرده است، اما زير و بم گوهر قدرت را نمی‌شناسد. برای مثال او بعنوان يک شاه نمی‌داند که قدرت ميل به گسترش دارد و سيری ناپذير نيز می‌باشد.

از ميان اين شخصيت‌ها، کوردليا دختر کوچک لير با صميميت، مهربانی و درستی خويش ممتاز و دوست داشتنی است ولی شکسپير چندان شخصيت او را صيقل نمی‌زند.

لير سرزمين خود را ميان سه دختر خويش تقسيم کرده و تنها نام و «حق افتخاری» پادشاهی را برای خويش نگاه می‌دارد. در همين جا نادانی او آشکار می‌گردد. قدرت هيچ «حق افتخاری» را برسميت نمی‌شناسد. نادانی لير آنجا به اوج می‌رسد که از دخترانش می‌خواهد، بگويند او را تا چه اندازه دوست می‌دارند. چاپلوسی دو دختر بزرگ گونريل و ريگان، لير را فريب می‌دهد و آزادگی کوردليا که صادقانه سخن می‌گويد، اما چون از چاپلوسی بيزار است، علاقه واقعی خود به پدر را کمرنگ می‌کند، لير را خشمگين می‌کند.

«مردی زيبا و حسابی بودی، هنگامی که اهميتی به اخم او نمی‌دادی، اما اکنون مانند صفری هستی که عددی جلوی آن نيست، وضع من اکنون از تو بهتر است، زيرا من دلقکم و تو هيچ»

ديوانگی لير بصورت دراماتيک و با صراحت و روشنی کامل به نمايش درمی آيد. هنگامی که لير ادگار را بصورت گدايی برهنه می‌بيند، لباسهای خويش را پاره می‌کند. او نمی‌خواهد به کسی بدهکار باشد، حتی به کرم ابريشم، حتی به پشم گوسفندان و يا به پوست حيوان ديگری. او صادقانه می‌خواهد تنها انسانی باشد بيچاره، برهنه و مانند حيوانی چهارپا. در زمانی که او در يک خانه دهقانی، در کنار گلوستر نيک نهاد و کنت وفادار و دلقک و ادگار برهنه می‌نشيند، می‌پندارد، دو دختر شريرش در جلويش نشسته‌اند و او به قضاوت در مورد اعمال و کارهای آنان می‌پردازد.

نمايشنامه شاه لير از اينرو فوق العاده و استثنايی است که با وجود مرگ لير در پايان، از يک رونق و زندگی ويژه‌ای برخوردار است. لير انسانيت خود را پس از يافتن دوباره خرد بازمی يابد. مدت درازی او حاضر نبود کوردليا، دختر کوچکش را ببيند، اما هنگامی که پس از يک شب آرام بيدار می‌شود، و انسانهای صميمی را در کنار خويش می‌يابد، خردمندی خود را بدست می‌آورد و با فروتنی بسيار سخن می‌گويد.